عشق یعنی خدا
12 بهمن 1393 توسط حميدي نژاد
ازم پرسید: تا حالا عاشق شدی؟
گفتم آره..
گفت چند بار؟
گفتم یک بار..
گفت پس میدونی عشق اول هیچوقت از یاد نمیره؟
گفتم آره مطمئنم..
گفت: چه جوری باهاش آشنا شدی؟
گفتم از بچگی باهاش بزرگ شدم؛
تا چشم باز کردم تا الان اونو دیدم..
گفت: باهاش در ارتباطی؟؟
گفتم آره همیشه باهم ایم..
بغض کردم …
گفت: بهش میرسی؟؟ اشکم سرازیر شد گفتم آره..
گفت: منم عاشقم،خیلی میخواستمش،زیبا بود ولی نرسیدیم..
گفت: خوشبحاله عشقت چقد خوشبخته که تو رو داره و اینقدر عاشقشی..
گفتم من خوشبخت ترم که اون عاشقمه!!
گفت: حالا کی هست؟ اسمش چیه؟خوشگله؟
گفتم مطمئنم از عشق تو خوشگلتره..
اسمش: رحمان رحیم حمید و غفاره
… زیاده اسماش ولی من صداش میزنم خداااا …
((به عشق اونی که همیشه هوامو داره))